شریف شیرزاد | شهرآرانیوز؛ روشن است که همه نمیتوانستند عربی یاد بگیرند؛ پس علما و خواص میبایست کاری میکردند. آن ها، که عربی میدانستند، میبایست نقش میانجی را به عهده میگرفتند و به یاری هم زبانان خویش میآمدند. عامه فارسی زبان هم در چنین وضعی بود و چشم به بزرگان خود داشت تا مگر آنها راهی پیش پایش بگذارند.
ماجرای برگردان قرآن به فارسی و، پس از آن، ترجمه و نگارش تفسیر به این زبان را کمابیش میدانیم، کار سترگی که در نیمههای سده چهارم بیش از پیش رونق و گسترش یافت و به مرور تثبیت شد. البته ترجمه و تألیف متون دینی به فارسی پیش از آن آغاز شده بود: کهنترین متن فارسی شناخته با خط نو یک رساله فقهی است که ابوالقاسم سمرقندی (درگذشته به ۳۴۲ هجری قمری) آن را پدید آورده است.
فارسی زبانان، اگرچه رفته رفته لغات عربی بیشتری را پذیرا شدند، چنان که میدانیم، هیچ گاه زبان خویش را کنار نگذاشتند. (حساب زبان دیوان و دستگاه مملکت ــ که البته آن هم هرگز به کل غیرفارسی نبوده است ــ از زبان مردم کوچه و بازار جداست.) قریب به اتفاق ساکنان اقلیم ایران، که بیشتر به فارسی سخن میگفتند، از عربی چیزی نمیدانستند؛ از این رو، علما و اولیای دین همواره میبایست نوشتن یا ترجمه به فارسی را در نظر میداشتند. بر این اساس، هرچه زمان پیشتر رفت، در دین و اخلاق متون فارسی بیشتری پدید آمد.
نوشتههای فارسی محمد غزالی نمونهای از این دست اند. غزالی، که در اواخر سده پنجم و اوایل سده ششم بنام ترینِ علمای مسلمان فارسی زبان بود و حتی در گستره جهان اسلام هم موقعیت ممتازی داشت، مهمترین اثر خود، یعنی «احیاء علوم الدین»، را به عربی نوشت، ولی فشردهای به فارسی ــ تحت عنوان «کیمیای سعادت» ــ هم از آن عرضه کرد. گفتنی است که صدوخردهای سال بعد محمد بغدادی کل «احیا» را به فارسی برگرداند.
اما نگارش متون دینی و مذهبی به فارسی از آغاز سده دهم و با قدرت گرفتن صفویان و رسمیت یافتن مذهب تشیع یکباره چندبرابر شد و بدین ترتیب وزن آثار تألیفی افزایش یافت. یکی از اسباب این امر کم شماربودن متون شیعی به فارسی بود؛ در سدههای پیشین، بیشتر آثار دینی فارسی نماینده معتقدات اهل سنت بودند. حکومت نوپا، که سخت به دنبال تقویت و تثبیت مذهب اثناعشری در میان عموم فارسی زبانان بود، برای رسیدن به این هدف، به سرعت، محقق کَرَکی (م. ۹۴۰)، فقیه بزرگ شیعه، را از لبنان به ایران فراخواند.
اما کرکی عرب زبان بود و، در نتیجه، برای انجام دادن مأموریت خود به واسطههای فارسی زبان نیاز داشت. علی بن حسن زوارهای اصفهانی (م. ۹۴۵)، که در درس محقق حاضر میشد، یکی از این واسطهها بود که به تدریج بسیاری از آثار مهم مذهب رسمی را به فارسی برگرداند. با این همه، علمای عرب تبار بعدی، خود، به خوبی فارسی حرف میزدند و مینوشتند، چنان که شیخ بهایی (م. ۱۰۳۰)، یکی دیگر از اهل لبنان، به خواهش شاه عباس اول، نخستین بار رساله عملیه فارسی نوشت.
اما پرکارترینِ عالمان دینی در عهد صفوی محمدباقر مجلسی (۱۱۱۰) بود که همچنین بیش از همتایان خود به فارسی رساله و کتاب نوشت. مؤلف «بحارالانوار»، بزرگترین اثر حدیثی شیعه به عربی، به پیروی از پدر، محمدتقی (م. ۱۰۷۰)، و برخی استادان خود.
از جمله فیض کاشانی (م. ۱۰۹۱)، پی نوشتن به فارسی را هم گرفت و بدین ترتیب پنجاه وچند اثر اعتقادی به این زبان پدید آورد؛ از آن دست اند «عین الحیات» (یادکرد پند و اندرزهای پیامبر به ابوذر غفاری، ۱۰۷۴)، «حِلیةالمتقین» (بازگویی آداب و رسوم اسلامی، ۱۰۸۱)، «تحفةالزائر» (توضیح فضیلت و ثواب زیارت معصومان، ۱۰۸۵)، «جلاءالعیون» (شرح زندگی چهارده معصوم، ۱۰۸۹)، «زادالمعاد» (ذکر چندین دعا و زیارت نامه، ۱۱۰۷). محمدتقی بهار درباره ارزش آثار اخیر این عالم شیعی نوشته است: «مهمترین کاری که مجلسی کرده است، بعد از تألیف مجلدات ‘بحارالانوار’ [..]، تألیف مجموع کتب دینی و اخلاقی شیعه است به فارسی ساده عوام فهم که تا آن روز اهل علم چنان کاری نکرده بودند. [..]این مرد اجتماعی که شیفته ترویج مذهب حقه بود چنین کاری را انجام داد.»
باری، امروز، که ۲۶ ذیحجه است، سالروز پایان نگارش «حلیةالمتقین» است که پیشتر اشارهای به آن کردم. آن طور که مجلسی در مقدمه این اثر یادآور شده است، او این کتاب را به خواهش «جمعی از سالکان» نوشته است که «رسالهای در بیان محاسن آداب» میخواسته اند، «بر وجه اختصار» و «در لباس لغت فارسی قریب الفهم». بدین ترتیب، مؤلف «حلیةالمتقین» آن را در ۱۴ «باب» (از «در آداب لباس پوشیدن» گرفته تا «در آداب مجالس و سلام و عطسه و مصافحه و معانقه و امثال این ها» تا «در آداب سفرکردن»، هریک در ۱۲ «فصل») و «یک» خاتمه تنظیم کرده و به فارسی ساده و روانی نوشته است.
بایست در نظر داشت که مجلسی با این کار مسیری بر خلاف راه اکثر معاصران خود ــ از اهل فضل ــ پیموده است، شیوهای پیچیده و فاضل مآبانه که البته خود او هم بِدان آشنا و قادر بود. به هرروی، برای اینکه ارزش زبانی «حلیةالمتقین» ــ و چه بسا جایگاه اعتقادی این اثر ــ را دریابیم، هیچ چیزی سودمندتر از مطالعه پارهای از آن نیست.
مجلسی، در باب یازدهم کتاب خویش، همان «آداب مجالس ...»، ذیل فصل سوم، «در آداب نشستن در مجالس»، نوشته است: «از حضرت رسول (ص) منقول است که وصیت فرمود به حضرت امیرالمؤمنین (ع) که هشت کس اند که، اگر خوار شوند، ملامت نکنند مگر خود را: کسی که حاضر شود بر سر سفرهای که او را نخوانده باشند، و کسی که تحکم کند بر صاحب خانه، و کسی که طلب خیر کند از دشمنان خود، و کسی که توقع احسان کند از لئیمان و بخیلان، و کسی که خود را درآورد در رازی که میان دو کس باشد بی رخصت ایشان، و کسی که استخفاف نماید به پادشاه، و کسی که در مجالس و جایی بنشیند که او سزاوار آن نباشد، و کسی که سخن با کسی گوید که گوش به سخن او نکنند. [..]از حضرت صادق (ع) منقول است که سزاوار نیست مؤمن را که بنشیند، مگر بعد از جماعتی که نشسته اند، زیرا که پا بر گردن مردم گذاشتن و بالارفتن علامت سبکی عقل است.»